معشوقه از آن ظريفتر نيست
شاعر : سنايي غزنوي
زان عشوهفروش و عشوه خر نيست | | معشوقه از آن ظريفتر نيست | زو هيچ بتي شگرفتر نيست | | شهريست پر از شگرف ليکن | کس را چو مسيح يک پسر نيست | | مريم کدهها بسيست ليکن | انصاف بده چنو دگر نيست | | فرزند بسيست چرخ را ليک | چون نيزه همه تنش کمر نيست | | آن کيست که پيش تير بالاش | در زير ولايت قمر نيست | | چون او قمري قمار دل را | جز ديدهي عاشقان سپر نيست | | شمشيرکشان چشم او را | چون کان همه خاطرش گهر نيست | | آن کيست کز آفتاب رويش | يارب زنهار تا چه در نيست | | در تاب دو زلفش از بلاها | رويش گويان که روي گر نيست | | از بلعجبان نيايدش روي | زو هيچ خطير با خطر نيست | | سم زهر بود به لفظ تازي | اين نادره بين که جز شکر نيست | | دندان و لب چو سين و ميمش | حقا که جز از حذر حذر نيست | | در عشق و بلاش جان و دل را | غم هست وليک آن دگر نيست | | شادي و غمست عشق و ما را | چه سود که هيچ بيجگر نيست | | از رد و قبول دلبران را | گر زر نبود ترا خطر نيست | | او سيمبر است و سيم زي او | روي چو زرست و روي زر نيست | | ما را چه ز سيم او که ما را | گر هست حريف ما دگر نيست | | حقا که ظريف روزگاران | کان بر سر هيچ تاجور نيست | | ما را کلهي نهاد عشقش | غم تاج سرست و درد سر نيست | | اندر طلبش سوي سنايي | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}